۱۳۹۱ آبان ۱۸, پنجشنبه

نامه دو سال قبل زهرا رهنورد؛ هشدارهایی که شنیده نشد


کلمه: دو سال پیش زهرا رهنورد به مناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، نامه ای سرگشاده در باره زنان مبارز ایران، خطاب به ریاست قوه قضاییه نوشت. زنانی که یا خود به جرم آزادی خواهی این روزها در زندان اند و یا همسران و فرزندان مبارزشان در بند هستند.
او در نامه خود خطاب به رییس قوه ای که باید مظهر عدالت و راست گویی باشد نوشت: ” زنانی که به جرم آزادیخواهی، دموکراسی طلبی، حمایت از حقوق زنان و کودکان و فعالیت علیه تبعیض جنسیتی و فعالیت برای تصحیح قوانین ناقص و یا غلط خانواده که فرسنگها از دین و دنیای مدرن دور است، طرفداران حقوق بشر، به جرم روزنامه نگاری، به جرم دفاع از حق تحصیل ،به جرم های ساختگی و من درآوردی و اتهامات قومی، فکری و اعتقادی و تهمت و افترا و پرونده سازی و به جرم سوال رای من کجاست به جرم سوال فرزند من کجاست؟ گرفتار خشونت سیاسی شده اند. اما قرار نیست همیشه زبان سرخ سر سبز را به باد دهد ،زیرا مولایمان علی (ع) جان برکف نهاد و سر به تیغ دشمن سپرد که چنین نباشد. این سیاهه حاکی از ضرب و شتم و شکنجه و احتمال تجاوز و اعدام و ترور شخصیتی و فیزیکی و زندانهای طویل المدت بر زنان زندانی با ادعاهایی نظیر محارب و اقدام علیه امنیت ملی است .”
دو سال پیش زهرا رهنورد هشدار داد، هشدار نسبت به شکنجه های درون زندان، هشدار به دربند شدن مادران، هشدار به دوری مادر از فرزند، هشدار نسبت به مادرانی که چشم به در بودند تا فرزندانشان از زندان رها شوند، هشدار نسبت به آه مادران سیاه پوش، مادران عزادار، مادران دور از فرزند.
اما کسی آن هشدارها را نشنید؛ تو گویی گوش ها کر، چشم ها کور و وجدان ها و شرافت تعطیل است. قاضی القضاتی که می بایست ترازوی عدالت را محکم در دست می گرفت و قضاوت می کرد، ترازوی عدالت از دست رها کرد و شمشیر در دست راه تهدید و ارعاب پیشه کرد. او قاضی القضات حکومت اسلامی شده که ادعای پیروی از حکومت علی (ع) دارد و میراث داری اسلام ناب محمدی، اما خود خلخال از پای زن مسلمان بیرون می کشد.
خبرها را یک به یک مرور می کنی، دختر در زندان است، هاله سحابی یک زن مبارز، پدر مریض، مهدس عزت الله سحابی پس از سال ها مبارزه در راه آزادی دیگر توانی در بدن ندارد، بالاخره دختر به مرخصی می آید تا روزهای آخر را در کنار پدر باشد، پدر بیشتر از این تحمل رنج ندارد و می رود، دختر تمام روز کنار جنازه پیچیده در پرچم ایران، قرآن می خواند، صبح است و لحظه وداع ابدی، معلوم نیست از کجا آمده اند که هیچ از انسانیت و مسلمانی نمی دانند، حرمت ها شکسته می شود دختر خیلی زود زیر تابوت به پدر می پیوندد.
نرگس محمدی مادر دو فرزند خردسال، شوهرش در تبعید ناخواسته، از فرزندان جدا می شود و راهی زندان، دو کودک آشفته می خواهند کفش های مادر را بهم بدوزند تا او دیگر به مدرسه اوین نرود برای درس آزدی. مادر از زندان رها می شود؛ مریض، رنجور و ساکت، او تمامی فعالیت های خود را رها کرده، در سیاست و در اجتماع محوش می کنند تا بتواند مادر بماند.
نسرین ستوده، مادر است، او را نیز از دو فرزندنش جدا کرده اند، مهراوه و نیما این روزها مسیر اوین را بهتر از پارک و شهر بازی بلد هستند، کودکی آنها با شوق دیدار مادر در پشت شیشه ها سپری می شود، شوقی که از آنها و از مادر گرفته اند. مادر برای رفع فشار ها از خانواده، برای تغییر روز ملاقات، برای ابتدایی ترین حقوق اعتصاب غذا می کند، در بالای آن تپه ها فریاد رسی نیست، مادر راهی انفرادی می شود، مادر ممنوع الملاقات می شود، مادر در سلول های انفرادی به مهراوه و نیما فکر می کند و به تمام فرزندان این سرزمین و محکم تر به اعتصاب غذایش ادامه می دهد.
خبر کوتاه اما ویران کننده است، ماموران به بند زنان یورش برده اند تا ممنوعه ها را پیدا کنند و اقتدار خود را به نمایش بگذارند، دو مامور زن باید زن های زندانی را بگردند، دست های آلوده و بیمار است که تن پاک ترین زنان این کشور را لمس می کند و ۹ زن در اعتراض به این عمل دست به اعتصاب می زنند، داستان انقدر تلخ و تکان دهنده هست که نهایتا مسوولان اوین قول به پیگیری بدهند اما اتفاقی رخ داده که به این آسانی ها سیاهی اش پاک نمی شود.
این ها فقط چهار نمونه از هزاران اتفاق است وگرنه باید از داغ دل مادر سهراب و ندا و اشکان که هیچ وقت کهنه نمی شود، از داغ دل مادر و خواهر ستار که تازه است و تازه می ماند، از دختران جوان که سه سال است دور از شوهران خود روزگار سپری می کنند، از دو زوج روزنامه نگار زندانی که ماه به ماه همسران خود را نمی بینند و از صدها زندانی گمنام که مادران و خواهرانی دارند که قربانی این خشونت شده اند نوشت و گفت.
زهرا رهنورد در نامه خود چه خوب به آملی لاریجانی نوشت که ” به طور معمول، همیشه ما زنان از تبعیض های متعدد خشونت آفرین در زمینه های فرهنگی، حقوقی و ارزشی در سطح جامعه و خانواده رنج برده ایم و این جانب از سی سال پیش یعنی آن زمان که قلم به دست گرفتم و با مصائب زنان آشنا شدم ، تبعیض ها، اجبارها و خشونت های جنسیتی را متذکر شده ام اما این بار و این سالها علاوه بر آن همه مصائب محنت آفرین خشونت سیاسی و نظامی به زنان، برگ جدیدی ست که بر این کتاب قطور افزوده شده است….دخترانی که در آرزوی سعادت ملت و تحقق آزادی، دخمه های سیاه زندان را بر رخت سپید عروسی و شادیها و هلهله ها و چراغانی ها ترجیح داده اند، از یار و محبوبشان دور مانده اند .مادرانی در فراق فرزندانشان که اینک تنها درخیال، کودکان خردسالشان را به آغوش می کشند .در همان حال هم بچه های بی پناه اشک ریزان و ضجه زنان درپی دامان پرمهر مادر این سو و آن سو سرگردانند. زنانی که فقدانشان ، اسارتشان به خاموش شدن روشنایی کاشانه اشان منجر شده و همسران رشیدشان بی صبرانه انتظار دیدنشان را دارند و دلهاشان نگران پاکی و معصومیتی است که به اسارت بازجویان در آمده است . بسیاری از آنها را، با انواع قرص ها و مخدرها و داروهای روانگردان به اعترافاتی پوچ و غیرواقع وادار کرده اند و ره اورد این همه رفتار خارج از قوانین انسانی و اخلاقی انواع بیماریها مانند فلج شدن و… بوده است .”
و چقدر خوب قاضی القضات پاسخ رهنورد و امثال او را داد. نتیجه دلسوزی ها، هشدارها، پیش بینی این روزها، پیش بینی هتک حرمت ها در زندان، قتل ها، رفتن دختر زیر تابوت پدر، جدایی مادر از فرزندان، شکنجه ها و آزارها و نتیجه تمام این سخنان شد در حصر شدن خود زهرا رهنورد و ظلمی دیگر بر یک زن و تکرار ظلم ها بر او و دیگر زنان و مردان حق طلب و مظلوم.
آقای لاریجانی! این روزها در سراسر این کشور زندان درست کرده اید، از اوین و کهریزک و گوهر دشت تا بهبهان و ایذه و بابل و ساری و کرمانشاه و مشهد و شیراز و اهواز، همه جا را را پر کرده اید از زندانی و مادران و همسران را چشم انتظار نگه داشته اید. آقای لاریجانی! هشدارها را جدی بگیرید، هشدار رهنورد و رهنوردها را با دقت بیشتری بخوانید، بس است مادران سیاه پوش و عزادار، بیش از این مادران این سرزمین را داغ دار نکنید، آه مادر خانمان برانداز است و جهانی را می سوزاند چرا که بهشت زیر پای آنان است.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر