۱۳۹۲ خرداد ۹, پنجشنبه

» آبشارزن های تل آویو، نگران پایان کار پاسورشان در تهران هستند تاسف اسرائیل از پایان دولت احمدی نژاد


چکیده :پایان دولت احمدی نژاد یک خبر بد برای تل آویو محسوب می شود، اما امیدوارند که با تداوم یک دولت تندرو و کم عقل دیگر در ایران که مجری برنامه های دشمن محور رهبری در سیاست خارجی باشد، آنها به ماهی گیری خود در آب گل آلود ناشی از سیاست خارجی تهاجمی دولت ایران ادامه...


کلمه – صابر سعیدی
حاصل سال ها سیاست خارجی تهاجمی وبه نعبیر دقیق تر میرحسین موسوی، “ماجراحویانه”، آن است که اسرائیلی ها در پایان ۸ سال مسئولیت محمود احمدی نژاد در نقش رئیس دولت، از رفتن او ابراز تاسف می کنند. هرچند وفاداران به آرمان های اصیل انقلاب اسلامی متهم به تحت حمایت “دشمن” بودن باشند و هشدارهای دلسوزانه آنها برای جایگزینی عقلانیت در سیاست خارجی به جای آزمون و خطاهای شرورانه، با حبس و حصر و خفقان مواجه شود.
 دیروز بی بی سی در گزارشی به نقل از دن شوفتان، رئیس مرکز مطالعات امنیت ملی دانشگاه حیفا نوشت: “احمدی نژاد چهره زشت رژیم ایران است. بنابراین از نظر اسرائیل او برای نشان دادن ماهیت رژیم به افرادی که شاید ساده لوح باشند بسیار مفید بوده است.”
 این مقام اسرائیلی به بی بی سی فارسی همچنین گفت: “اگر شخص باهوش تری جای او بود اما همچنان به ساخت بمب اتمی ادامه می داد، از تروریسم در دنیا حمایت و با مردمش وحشیانه برخورد می کرد، کار ما برای متقاعد کردن افکار عمومی جهان سخت تر می شد. اما احمدی نژاد کار ما را راحت کرد. بنابراین ما به نوعی از پایان دوره رئیس جمهوری او متاسفیم.”
” سیاست خارجی تهاجمی”
این عبارتی بود که در برابر سیاست تنش زدایی دولت اصلاحات، از سوی محمود احمدی نژاد و با حمایت تمام قد رهبری از آن، به عنوان سیاست رسمی حکومت در جهان شناخته شد. نوک تیز پیکان تهاجم نیز به سمت اسرائیل نشانه رفت تا نشان دهند برای شعار حذف آن از روی نقشه جهان جدی هستند. جدیتی که هر تازه کاری در صحنه سیاست می دانست که نتیجه عملی آن بیش از هرچیز به معنای تنش زایی، ایجاد وجهه مظلومیت و تحت خطر بودن برای اسرائیل و جلوه ایران به عنوان کشوری یاغی و خطرناک برای امنیت جهانی است.
 همین هم شد. اسرائیل که در زمان دولت خاتمی و با سیاست تنش زدایی رو به انزوا می رفت و چیزی نمانده بود تا سازمان ملل صهیونیسم را معادل نژادپرستی معرفی کند، یکباره با سیاست نسنجیده و غیرقابل درک “نفی هولوکاست” که هرگز مشخص نشد هدف ازطرح آن چه بود، و سپس بحث حذف اسرائیل و حمایت از هر گونه جنگی علیه این کشور به رسمیت شناخته شده در سازمان ملل، نه تنها رژیم نژادپرست صهیونیستی را از انزوا به در آورد که باعث شد در مقابل بحث احمدی نژاد، نفی هولوکاست در سازمان ملل رسما محکوم شود.
 آش آنقدر شور شد که صدای خود فلسطینی ها را در آورد. دیگر تنها فتح و دولت ابومازن نبودند که به سیاست های افراطی ایران اعتراض می کردند، که دامنه اعتراض و دعوت به تعادل در موضع گیری ها به مرز حماس رسید، آنچنان که به مرور با توجه به این که موضع گیری های رسمی ایران چیزی در عمل برای فلسطینی ها در بر نداشت و البته برخی منافع دیگر، آنکارا را به تهران ترجیح دادند و در مراسم های رسمی شان پرچم ترکیه و عکس اردوغان را بالا کشیدند و ترکیه ای که در تل آویو سفارت داشت، توانست با ایفای سیاست های هوشمندانه، دردسر واقعی تری برای اسرائیل شود تا ایران.
 آیا این مواضع اسرائیل پسند، تنها یک خطای سیاسی بود؟
 پاسخ به این پرسش را برخی افراد به گونه ای داده اند که شاید توهم توطئه به نظر برسد. اما واقعیت آن است که برخی از استخوان خرد کرده های سیاست که سابقه ای از بدبینی های حاد ندارند بارها در محافل مختلف نسبتا خصوصی از احتمال وابسته بودن احمدی نژاد و برخی نزدیکانش به اسرائیل یا دست کم تحت هدایت غیر مستقیم بودن آنها به موساد سخن گفته اند. در این باره کسانی مانند عبدالله شهبازی، از مورخان تاریخ معاصر، پا از این فراتر گذاشته و مدعی اصل و نسب یهودی احمدی نژاد است. در حالی که به این خبرها در سطح عمومی اعتنای زیادی نمی شد، برخی اخبار تایید نشده دیگر از تحت بازجویی قرار گرفتن برخی بانیان طرح نفی هولوکاست به اتهام وابستگی به موساد و نیز بازداشت یکی از نیروهای امنیتی که مسئولیت کارشناسی امور اسرائیل را داشته به جرم همکاری با موساد حکایت داشت. اخباری که اگرچه جزییات آن دقیقا شفاف نشد، اما با فرض خوشبینانه کذب بودن آنها، زمینه پذیرش ذهنی آنها در ذهن مخاطب نشان از فهم مشترک عمومی از این واقعیت داشت که پشت ظاهر رادیکال مواضع احمدی نژاد، منافع تل آویو روز به روز تقویت شده و جز کسب اشتهار در برخی جوامع مسلمان برای احمدی نژاد که نهایتا نیروی حامی قابل ملاحظه ای برای جمهوری اسلامی محسوب نشدند، در سطح معادلات فراگیرتر جهانی به سود اسرائیل، به خصوص راستگرایانی چون نتانیاهو تمام شد. چنین خدمت ۸ ساله و تمام عیار به اسرائیل کمترین حاصلش همین تصورات درباره بانیان آن است. تصوراتی که شاید در آینده صحت و سقم آنها بهتر معلوم شود، اما در اصل قطعی بودن خدمتگزاری دولت نهم و دهم به صهیونیست ها، کمتر کارشناس مطلع و منصفی تردید دارد. این گونه است که در پس ظاهر تقابل راست های جهانی همچون احمدی نژاد در ایران و نتانیاهو در اسرائیل، آنها تبدیل به دلایل وجودی یکدیگر می شوند.
 در این باره تل اشنایدر، روزنامه نگار و وبلاگ نویس اسرائیلی به بی بی سی فارسی می گوید: “بحث عمومی درباره مسایل و مشکلات اقتصادی آن قدر در اسرائیل داغ است که تقریبا هیچ فرصتی برای این که مردم درباره ایران حرف بزنند وجود ندارد.”
 خانم اشنایدر می افزاید: “مردم این جا فکر نمی کنند که موضوع ایران خیلی مهم است، مساله اصلی برای آنها اقتصاد است.” و در حالی که جریان افراطی راستگرا در اسرائیل تنها با دلایل امنیتی موضوعیت خود را می تواند توجیه کند، احمدی نژادی در ایران پیدا می شود که این خدمت را در حق آنها بکند، بی آنکه کم ترین منفعتی برای منافع ملی کسب کند. اما چه باک؟ جریان راست وطنی هم احتیاج به تهدیدی خارجی و “دشمن” دارد تا به بهانه آن بگیرد و ببند و مخالفان داخلی را به ارتباط با آنها متهم کند.
 این گونه است که پایان دولت احمدی نژاد یک خبر بد برای تل آویو محسوب می شود، اما امیدوارند که با تداوم یک دولت تندرو و کم عقل دیگر در ایران که مجری برنامه های دشمن محور رهبری در سیاست خارجی باشد، آنها به ماهی گیری خود در آب گل آلود ناشی از سیاست خارجی تهاجمی دولت ایران ادامه دهند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر