۱۳۹۱ آذر ۲۰, دوشنبه

و از یادم نخواهم برد


و از یادم نخواهم برد

چه گلهایی که در بستان ، ز تاریکی و غم  پژمرد
نمیبخشم  ،  نمیبخشم ،  و  از  یادم   نخواهم   برد

همیشه  یاد دارم  من ،  ز  جان هایی  که   میآزرد
شکنجه ، چوب دارش را ، ز یاد خود نخواهم  برد

روان مردمان  بشکست ،  و جان  کودکان  افسرد
جنایت  یا  تجاوز  را ،  ز  یاد  خود  نخواهم  برد

و  ای  بس  جان  پاکانی ، که  در قلب سیاهی مرد
و من تا یک نفس  دارم ، ز یاد  خود  نخواهم  برد

اگر ترکیم و یا از فارس، بلوچیم  یا  لریم  یا  کرد
همه  یکسان  و همدردیم ، و  از یادم  نخواهم  برد

گریزان کی  توانیم  ما ، ز رویارویی  و  برخورد
و آن  دم دشمن خود   را ، ز یاد  خود نخواهم  برد

بسی در خون و بس دربند، و ای بس خونمان را خورد
نمیبخشم  ،  نمیبخشم ،  و  از  یادم   نخواهم   برد

ا.ه.ل. ایرانی (اهلی) دیماه ۱۳۸۹
17 January 2011
چه گلهایی که در بستان ، ز تاریکی و غم پژمرد
نمیبخشم ، نمیبخشم ، و از یادم نخواهم برد

همیشه یاد دارم من ، ز جان هایی که میآزرد
شکنجه ، چوب دارش را ، ز یاد خود نخواهم برد

روان مردمان بشکست ، و جان کودکان افسرد
جنایت یا تجاوز را ، ز یاد خود نخواهم برد

و ای بس جان پاکانی ، که در قلب سیاهی مرد
و من تا یک نفس دارم ، ز یاد خود نخواهم برد

اگر ترکیم و یا از فارس، بلوچیم یا لریم یا کرد
همه یکسان و همدردیم ، و از یادم نخواهم برد

گریزان کی توانیم ما ، ز رویارویی و برخورد
و آن دم دشمن خود را ، ز یاد خود نخواهم برد

بسی در خون و بس دربند، و ای بس خونمان را خورد
نمیبخشم ، نمیبخشم ، و از یادم نخواهم برد

ا.ه.ل. ایرانی (اهلی) دیماه ۱۳۸۹
17 January 2011

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر